مشاهیر کرمان

زندگی‌نامه مشتاق علیشاه کرمانی

مشتاق علیشاه « میرزا محمد تربتی» (وفات: ۱۲۰۶ هـ . ق)
نامش میرزا محمد تربتی و به مشتاق علیشاه ملقب بود. او از چهره های سرشناس عرفان و شعر ادب و هنر به شمار می رود مدفن او در میدان مشتاقیه زیارتگاه اهل عرفان است. سیم مشتاق سیم چهارم ۳ تار از یادگارهای اوست.

میرزا محمد تربتی ملقب به مشتاق علیشاه
زادهٔاصفهان
درگذشتوفات: ۱۲۰۶ هـ. ق
دیگر نام‌هامشتاق علیشاه
نژادایران
مکتبعارفان و تصوف

مشتاق علی‌شاه که بود؟

میرزا محمد تربتی معروف به مشتاق علی‌شاه، از صوفیان نامی قرن سیزدهم هجری قمری بود که در اصفهان به دنیا آمد. او در دوران کودکی به‌واسطه‌ فوت پدر، زندگی سختی را تجربه کرد. برادرانش او را مجبور به شرکت در مکتب‌خانه‌ اصفهان کردند؛ ولی میرزا محمد علاقه‌ای به این شکل از تحصیلات نداشت و دیری نپایید که ترک تحصیل کرد. مدتی نیز با اصرار برادرانش در کارگاه بافندگی مشغول به کار شد؛ اما به‌دلیل نداشتن علاقه، این کار را نیز رها کرد. میرزا محمد این بار بنا بر میل خود به‌سمت کشتی پهلوانی رفت و در زورخانه‌ محیط صادقی ثانی اصفهان به ورزش پهلوانی پرداخت و در این مورد تا حد قابل‌قبولی پیش رفت؛ گرچه علاقه‌ او در زمینه‌ای دیگر بود.

وی با توجه به صدای خوبی که داشت، از نوجوانی در مراسم عزاداری سیدالشهدا (ع) نوحه‌خوانی می‌کرد و به‌شدت به موسیقی ایرانی و شناخت دستگاه‌های آن علاقه‌مند شده بود. به این ترتیب، نزد استاد درویش تقی رفت و به کسب مهارت در زمینه‌ موسیقی مشغول شد. علاقه‌ میرزا محمد به موسیقی، موفقیت چشمگیر او در این زمینه را در پی داشت؛ تا آنجا که از برجسته‌ترین نوازندگان سه ‌تار در زمان خود شد. کسانی که با موسیقی سنتی و سازهایش مختصر آشنایی داشته باشند، می‌دانند که سیم چهارم سه‌ تار که اکنون به سیم مشتاق مشهور است، از ابتکارات میرزا محمد تربتی محسوب می‌شود. با این وجود، شهرت موسیقیایی میرزا محمد اتفاق ویژه‌ زندگی او نبود و باید ماجراهای دیگری در زندگی او رخ می‌داد تا به مشتاق علی‌شاه تبدیل شود.

آرامگاهی ساده و بی آلایش در کرمان

میرزا محمد در جوانی با تصوف آشنا شد و در این آشنایی با صوفیان بزرگی برخورد کرد که مسیر زندگی وی را تغییر دادند. یکی از این صوفیان، بزرگ دراویش نعمت‌اللهی آن زمان یعنی سید معصوم علی‌شاه بود که بر میرزا محمد تاثیر زیادی داشت؛ تا جایی که مریدش شد و مراحل رشد و کمال صوفیانه‌ خود را نزد ایشان طی کرد. لقب مشتاق علی‌شاه نیز توسط سید معصوم علی‌شاه برای او انتخاب شد.

مشتاق به‌دلیل ارادت فراوانش به شاه نعمت‌الله ولی، موسس سلسله‌ نعمت‌اللهی در تصوف و قطب دراویش نعمت‌اللهی، به کرمان رفت؛ جایی که مقبره او وجود داشت و مابقی عمر خود را در این شهر ماند. مشتاق در مدت اقامتش در کرمان بر افراد زیادی تاثیر گذاشت؛ به‌نحوی که هرچه از حضور مشتاق در کرمان می‌گذشت، بر خیل طرفداران و مریدان او افزوده می‌شد. رونق محفل مشتاق در کرمان تا حدی پیش رفت که میرزا محمدتقی کرمانی، از روحانیون برجسته‌ کرمان در آن زمان (معروف به مظفر علی‌شاه) نیز مرید مشتاق شد و در محافل او حضور پیدا می‌کرد.

گچبری های فضای داخلی آرامگاه مشتاقیه

مخالفان تصوف که رونق کار مشتاق در کرمان را به ضرر خود می‌دیدند، علیه او توطئه و شایعه کردند که مشتاق قرآن را با نوای سه‌ تار تلاوت کرده و به مقدسات بی‌احترامی می‌کند. سرانجام در روز جمعه مورخ ۲۶ ماه رمضان سال ۱۲۰۶ هجری قمری (۱۱۷۱ هجری شمسی) و هنگام حضور مشتاق در مسجد برای ادای فرایض، ملاعبدالله مجتهد کرمانی تحت‌تاثیر همین شایعات دستور سنگسار مشتاق را اعلام کرد و مردم او را هنگام خروج از مسجد در چاله‌ای افکنده و سنگسار کردند.

در جریان این سنگسار، علاوه بر مشتاق، یکی از مریدانش به نام درویش جعفر هم به قتل رسید که برای جلوگیری از اصابت سنگ‌ها به مشتاق، خود را در مقابل وی قرار داده بود. محمدعلی خان راینی که از مریدان مشتاق بود، پیکر مشتاق و درویش جعفر را در کنار مقبره‌ پدرش (محل فعلی آرامگاه) دفن کرد.

سایر مقبره های آرامگاه مشتاقیه

مقبره مشتاق علی شاه

همه ما اعتقاد به وجود نظامی قانونمند بر جهان هستی داریم.نظامی که دادستان آن خداوند متعال است.هیچ کس تا به حال نتوانسته  از محکمه  عدل الهی فرار کند چرا که خداوند خود فرموده که در کمین ستمگران نشسته.یکی از حکایت هایی که بر این مطلب صحه میگذارد ماجرای قتل مشتاق علیشاه کرمانی است که اتفاقا با فتوای امام جمعه شهر کرمان ملاعبدالله مجتهد حدود ۲۲۰ سال پیش اتفاق افتاده است.گر چه بعد از این واقعه نام مشتاق به نیکی ماند و اکنون مقبره او در کرمان زیارتگاه اهل دل است و از ملا عبدالله مجتهد  و خاندانش نامی جز (( ملا عبدالله سگو)) به لهجه کرمانی نماند.اما این قتل پیامدهایی داشت که واقعا عبرت آموز و شنیدنی است:

زندگی‌نامه مشتاق علیشاه کرمانی

چرا مشتاق علیشاه یک سیم به (سه تار ) افزود؟

از اصول بنیادی نوازندگی سازهای زهی، مضرابی موسیقی ایرانی ، آن است که هیچ گاه نغمه ای (نتی) به صورت تنها اجرا نمی شود .

بلکه همیشه با یک صدای واخوان پشتیبانی می شود (( واخوان عبارت است از اجرای مداوم یک یا چند صدا در طول اجرای قطعه )) تقریبا” در تمامی سازهای زهی مضرابی مانند انواع تنبور ، دو تار در موسیقی نواحی معاصر ایران در مناطق مختلف خراسان (شمال شرق )

گلستان(ترکمن) مازندران ، کرمانشاه ،آذربایجان ( شرقی و غربی ) آن است . که همواره یکی از سیمها وظیفه اجرای ملودی و دیگری که معمولا”به فاصله چهارم و یا پنجم نسبت به سیم اول کوک شده نقش واخوان را به عهده دارد .

در نوازندگی سه تار معاصر به شیوه قدما نیز مضراب به گونه ای نواخته می شود که همواره هنگامی که سیمی به ارتعاش در می آید سیم بالای آن نیز به عنوان واخوان به ارتعاش در می آید. با اضافه شدن سیم مشتاق در حقیقت سیمهای سه تار متشکل از سه (( دوتار )) گردید.

۱- سیم اول از جنس فولاد با واخوان سیم دوم از جنس برنج.

۲- سیم دوم از جنس برنج با واخوان سیم مشتاق از جنس فولاد.

۳-سیم سوم مشتاق از جنس فولاد ، واخوان سیم بم از جنس برنج.

در واقع سیم مشتاق واخوان سیم دوم و سیم بم می باشد.و جالب اینکه نوع سیمی را که مشتاق علیشاه انتخاب نمود باعث شده که هرجفت از سیمها متشکل از دو جنس سیم فولاد و برنج شود.

 

برخی از ابیات دیوان مشتاق که سروده‌ی میرزا محمدتقی می‌باشد را در ادامه با هم می‌خوانیم:

غزل

ای نام خوشت صیقا مرآت جنان‌ها

روشن شده از نور رخت دیده‌ی جان‌ها

آن‌جا که سخن بگذرد از قدرت ذاتت

عاجز شود از کنه وی اوصاف زبان‌ها

در عرصه‌ی تحریر اعاجیب صفاتت

بشکسته قلم‌ها، همه بگسسته بنان‌ها

ناقص ز کمالات صفات تو مدایح

قاصر ز قضا پای کمال تو بیان‌ها

تا آن‌که تو را نیست نشانی به دو عالم

در راه تو عشاق تو را هست نشان‌ها

مشتاق تو را دل ز دو کون گشته منزه

عشاق تو را پاک ز غیر تو روان‌ها

دل گشته مصفا ز کدورت همه تا شد

مشتاق‌علی صیقل مرآت جنان‌ها

***

 

غزل

آیةالکبری است این یا صفحۀ روی شما

عروةالوثقی است این یا طره موی شما

لیلةالاسری است این یا طره مشکين تو

قاب قوسين است این یا طاق ابروی شما

مطلع الفجر است این یا جبهه وضاح تو

لیلةالقدر است این یا جعد گیسوی شما

جوهر فرد است این یا نقطه لاتنقسم

سِرّ وحدت باشد این یا خال هندوی شما

آهوی چين است یا هاروت چاه بابل است

رمز ما زاغ البصر یا چشم جادوی شما

لمعه نور است این یا برق خرمن‌های دل

آتش طور است این یا شعله‌ی خوی شما

این دم رحمان بود یا نفخه‌ی روح القدس

خلق مشتاق علی یا نفحه‌ی کوی شما

***

 

غزل

می‌خرامید و نظر با من درویش نداشت

خود همانا خبری زین دل بی‌خویش نداشت

یا خبر بودش و از خاطر پر تشویشم

خاطر فارغش اندیشۀ تشویش نداشت

دل در اندیشۀ وصل تو بسی کوشش کرد

لیک مسکين خبر از مکر بداندیش نداشت

از تبسم نمکی بر دل ریشم افشاند

مرهمی بهتر از این بهر دل ریش نداشت

غم عشق آنکه شدش مذهب وهم ملت و کیش

غمی از مذهب و از ملت و از کیش نداشت

آنکه بیگانه شد از خویش و ز اندیشه برست

هیچ اندیشه ز بیگانه و از خویش نداشت

نوش لعل تو بجان خاصیتی میبخشید

که دگر جان مظفر خبر از نیش نداشت

***

قصیده؛ انسان در مدح حضرت فیض علیشاه قدس سره

دهر چون باغ و شجرچرخ و ثمر انسان است

باغبان حضرت خلاق علی الشان است

کیست انسان؟ به حقیقت بنگر صاحب دل

که تن خاکی او با دل و دل با جان است

صاحب دل چو نشد شخص تو انسانْش مخوان

گرچه ناطق بُوَد اما به صفت حیوان است

نیست این پیکر مخروطی لحمانی دل

بلکه این بارگه و حضرت دل سلطان است

دل یکی سر الهی و دم رحمانی است

که بر او هر نفسی یک نظر از رحمان است

دل گهی ربوه گهی عیسی بن مریم شد

دل گهی طور گهی موسی بن عمران است

پاره چوب عصا بوالعجبی‌های دل است

کز کف موسی عمران چو یکی ثعبان است

نفحۀ باغ دل حضرت ابراهیم است

نار نمرود اگر نرگس اگر ریحان است

غيرت دل بود آن کز نفس نوح عظیم

قاف تا قاف جهان غرقه یک طوفان است

رحمت دل بود آن کز لطف آب حیات

خضر فرخنده‌قدم زنده‌ی جاویدان است

دل بود خانه خاص احد فرد صمد

کنت کنزا بشنو گنج نه در ویران است

کنج ویران دل ما بطلب کنج ازل

کاین خراب است که از فضل وی آبادان است

چیست آن گنج که در کنج خراب دل ماست؟

حل این تعمیه بر عقل کجا آسان است

عشق خواهد که کند سِرّ معما را حل

پير عشق است که امروز معمادان است

مشکل خویش سوی حضرت او بُردم دوش

گفتم ای آنکه لبت کاشف هر پنهان است

سر آن گنج به ویرانۀ دل چیست؟ بگو

ای که هر دم نظریت از کرم سبحان است

گفت آن گنج به ویرا‌نه‌ی دل دانی چیست؟

سر فیض علی آن شاه عظیم ارکان است

خسرو ِ مملکتِ جود که در حضرت او

این زمين مفرش و افلاک چو شادروان است

جبه‌هاش آیه نور است و رخش سبع مثان

جانْش قرآن عظیم است و دلش فرقان است

طلعتش تازه‌گلی آمده از گلشن عدل

قامتش تازه نهال چمن احسان است

زلف چوگانی او را کره‌ی چرخ چو گوی

گردش گوی فلک در خم این چوگان است

منشرح سینۀ او چیست؟ یک ایوان بلند

که نه افلاک یکی پایه از آن ایوان است

موج‌زن خاطر او چیست؟ یکی بحر فراخ

که فلک یک صدف از لجّه‌ی آن عمان است

نعمت الله یکی مائده گسترده ز فیض

بر سر مائدهاش فیض علی مهمان است

آن شنیدی که گهر در صدف از نیسان زاد

دل مشتاق صدف فیض علی نیسان است

تا که مردم به زمين در عمل و کارگر است

تا که انجُم به فلک جلوه‌گر و تابان است

چشم احباب تو روشن چو نجوم فلکی

باد تا مردم چشم دو جهان انسان است

***

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا