انارگردش و تفریح در انار

زیارتگاه بُشرِ حافی انار

زیارتگاه بُشرِ حافی انار

پنج کیلومتر مانده به شهرستان انار(از توابع استان کرمان)ـ از کرمان به سمتِ یزد ـ تابلویی کنارِ جاده نظرت را جلب می کند. متنِ تابلو زرد و سبز و با خطی به رنگِ سفید روی آن نوشته است زیارتگاه بُشرِ حافی انار میدان شهدا-خ امام علی ع…

وارد شهر انار می شوی اولین خیابان سمتِ راست –جاده ی معروف به جاده ی نوق-را تا نخستین میدان طی می کنی وارد میدان که می شوی سمت راست و درست میانِ باغات پسته زیارتگاهی کم کم جلوه گر می شود.

در باره ی بُشر یا بِشر کم و بیش خوانده ایم و تا آنجا که من اطلاع داشتم مزار این عارفِ زاهد در بغداد است البته برخی منابع مزار ایشان را در منطقه ی دلگشا در شوشتر نوشته اند :

نَسَب او را بِشربن حارث بن عبدالرحمان بن عطاءبن هلال بن ماهان بن بَعبور (=عبدالله) نوشته اند. در ۱۵۰ یا ۱۵۲، در قریه بَکِرْد یا مابَرْ سام یا کُرد آوادیاکردآباد؛از قرای مرو، در خانواده یکی از سران دستگاه حکومتی مرو به دنیا آمد. جد اعلایش، بعبور، به دست امام علی علیه‌السلام به اسلام گروید و حضرت نام او را عبدالله گذاشتند. بشر در اوان نوجوانی از مرو به بغداد رفت و به نوشته ابونعیم، به گروه فتیان یا همان طائفه ی عیاران پیوست و از سرهنگان آن‌ها شد.

داستان توبه بشر

در برخی منابع آمده است که وی در بغداد به لهو و لعب و عیاشی روزگار می‌گذراند، اما روزی کاغذ پاره ای را که نام باریتعالی بر آن نوشته شده بود، از سر راه برداشت و آن را پاک و معطر کرد؛ همان شب در عالم خواب به او گفته شد که چون نام خداوندگاراز زمین برداشتی و معطر ساختی، خداوند نیز تو را در این دنیا و آن دنیا نیکنام می‌سازد، و همین خواب سبب توبه و بازگشت او سوی حق شد. همچنین گفته‌اند که در ملاقاتی با امام هفتم امام موسی کاظم علیه‌السلام، توبه کرد و چون در آن هنگام پابرهنه بود، به احترام این ملاقات هرگز پای افزار نپوشید و ازاین‌رو حافی لقب یافت.
خود او درباره لقبش گفته است: آن روز که با خدا آشتی کردم، پای برهنه بودم و اکنون شرم دارم که کفش در پای کنم. بعلاوه، زمین بساط حق است و روا نیست که بر بساط او با پای افزار گام بردارم.

در تذکرة الأولياء عطار نيشابوري آمده است که: بشر حافي روزي کاغذي ديد که بر آن نوشته «بسم الله الرحمن الرحيم». بشر کاغذ را برداشت و عطري خريد و آن کاغذ را معطّر کرد و به تعظيم ، آن کاغذ را در خانه قرار داد. بزرگي آن شب در خواب ديد که به او گفتند بشر را بگوييد: «طيّبت اسمنا فطيّبناک و بجّلت اسمنا فبجّلناک ، طهّرت اسمنا فطهّرناک ، فبعزّتي لأطيّبنّ اسمک في الدنيا و الأخرة .» اسم ما را خوشبو گردانيدي پس تو را خوشبو گردانيديم و ارزش اسم ما را بالا بردي و گرامي داشتي پس ارزش و منزلت تو را بالا برديم ؛ اسم ما را پاکيزه و طاهر گردانيدي پس تو را پاک و طاهر کرديم ؛ قسم به عزّت و بزرگواري خودم نام تو را در دنيا و آخرت پاکيزه و مطهّر مي کنم.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا